سقوط تدریجی «آبان»؛ از شروعی پرامید تا پایانی سردرگم
گروه: -, نمایش خانگی | کد خبر: 154225 | تاریخ: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۹:۰۰
سریال «آبان» با شروعی جذاب و شخصیتپردازی قوی، نویدبخش یکی از موفقترین آثار شبکه نمایش خانگی بود، اما در ادامه مسیر با افت محسوس در روایت و پایانی سردرگم، نتوانست انتظارات اولیه را برآورده کند. ضعفهای فیلمنامه، بیمنطقی در رفتار شخصیتها و نبود انسجام داستانی از مهمترین دلایل نارضایتی مخاطبان از اثری بود که پتانسیل درخشش بیشتری داشت.
به گزارش فیلم ۲۴، سریال «آبان» یکی از تولیدات پر سر و صدای شبکه نمایش خانگی در ماههای اخیر بود که با حضور بازیگرانی سرشناس همچون شهاب حسینی و لاله مرزبان، و موسیقی جذاب محسن چاوشی، انتظار بالایی را در میان مخاطبان و منتقدان ایجاد کرد. این سریال که در ابتدا با قصهای معمایی، فضاسازی تیره و تار، و شخصیتپردازی قوی همراه بود، بهتدریج با افتی قابل توجه در روایت داستان مواجه شد. در حالی که قسمتهای آغازین نوید یک درام پرتعلیق و ساختارمند را میدادند، در قسمتهای میانی و بهویژه در پایان سریال، این انسجام بهطور کامل از دست رفت و بسیاری از بینندگان را با احساس سردرگمی و نارضایتی مواجه کرد.
داستانی که خوب شروع شد…
در قسمتهای ابتدایی، «آبان» با تکیه بر یک خط داستانی قوی و پر از تعلیق، توانست ذهن مخاطب را درگیر کند. شخصیت اصلی سریال، آبان (با بازی لاله مرزبان)، زنی مستقل، کنجکاو و در عین حال مرموز بود که مخاطب را وامیداشت تا برای کشف رازهای زندگی او قسمت به قسمت همراه سریال باشد. تقابلهای روانی میان شخصیتها، روابط درگیرکننده خانوادگی و اجتماعی، و جلوههای بصری تأثیرگذار همگی نوید یک درام پیچیده و حرفهای را میدادند.
از سویی دیگر، بازی شهاب حسینی که همواره به انتخاب نقشهای خاص معروف بوده، سطح انتظارات را بالا برده بود. او با خلق یک شخصیت سرد، مبهم و تا حدی تهدیدآمیز، به جذابیت داستان افزود. موسیقی محسن چاوشی، با حالوهوای خاص و رنگ غمزدهاش، بر تنش درونی داستان افزود و کمک کرد تا فضای سریال بهخوبی منتقل شود.
افول تدریجی روایت
با ورود به نیمه دوم فصل، روند سریال بهتدریج دچار افت شد. شخصیتها به مرور از منطق درونی خود فاصله گرفتند و داستان نیز دچار کشآمدگی و سردرگمی شد. آبان، که تا پیش از این، شخصیتی با اراده و هوشیار نشان داده شده بود، به زنی منفعل و تحت تأثیر اتفاقات تبدیل شد؛ تصمیمگیریهای او نهتنها به درک مخاطب کمک نمیکرد، بلکه باعث تعجب و حتی دلزدگی میشد.
خطوط داستانی فرعی که در ابتدا بهنظر میرسید قرار است در نهایت به هم گره بخورند، یکی پس از دیگری بدون نتیجه رها شدند. برخی شخصیتهای فرعی بدون تأثیر مشخصی وارد داستان شدند و در ادامه یا حذف شدند یا بدون توضیح باقی ماندند. این موارد به وضوح نشان داد که انسجام فیلمنامه با مشکل مواجه است.
تیم نویسندگی سریال در طراحی پیچشهای داستانی، بیش از حد به اغراق و شوکهکردن مخاطب تکیه کرده است، بدون آنکه به بستر منطقی آنها توجه کند. بهعبارت دیگر، چرخشهای ناگهانی داستان بیشتر به ترفندهای سطحی شباهت داشت تا پیچیدگیهای واقعی درام.
پایان ناامیدکننده
پایان سریال، شاید ضعیفترین بخش آن باشد. نهتنها بسیاری از سوالاتی که در طول داستان مطرح شده بودند بیپاسخ ماندند، بلکه حتی انگیزه اصلی شخصیتها نیز برای مخاطب مبهم باقی ماند. بهنظر میرسید که تیم سازنده بیش از آنکه به نتیجهگیری داستانی فکر کرده باشد، نگران ایجاد شوک آخر و نوعی تعلیق ساختگی بود که بتواند سریال را در ذهن مخاطب حک کند. اما نتیجه برعکس بود؛ پایانی سردرگم و نامفهوم که نه تنها گرهگشایی نکرد، بلکه حتی هویت و هدف کلی سریال را نیز زیر سوال برد.
«آبان» نشان داد که داشتن بازیگران مطرح، موسیقی قوی و بودجه بالا به تنهایی نمیتواند موفقیت یک سریال را تضمین کند. آنچه بیش از هر چیز در سریالهای درام اهمیت دارد، ساختار منسجم فیلمنامه، رشد منطقی شخصیتها، و پایان بندی قانعکننده است؛ چیزی که «آبان» از آن بیبهره بود.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید